معمولی معمولی
پدرام نو اندیش

سلام میکنم. جواب سلامم را میدهد. همین که میپرسم چه خبر٬ درد دلش باز میشود و به شوخی میگوید:  معمولی معمولی!
میگویم چه چیز را میگویی معمولی؟
میگوید: هیچ بابا. رفته بودم چند تا وسیله برای خونه بخرم. پولم نرسید. همه را داخل چرخ خرید فروشگاه جا گذاشتم. بدون اینکه کسی متوجه این بیچارگیم شود؛ چرخ خرید را به کناری حول دادم. خودم یواشکی اومدم سر صندوق و بلاخره به همان 2 عدد پودر ماشین لباسشویی که میتونستم بخرم؛ رضایت دادم.
میپرسم مگه چی خریدی که مجبور شدی اونها را رها کنی ...؟
حرفم تمام نشده است که می گوید: باباجون گفتم که معمولی معمولی؛ چای و قند و شکر.
می پرسم قند و شکر؟ راستی خبر داری کارگران نیشکر هفت تپه در اعتصاب به سر می برند؟ و حتی اعتصاب به داخل شهر شوش نیز کشیده شده است؟
جواب می دهد: مگر میشه خبر نداشت. اخبار این اعتصاب دهان به دهان پیچیده است. رژیم فکر میکنه اگر روزنامه های رنگوارنگش خبر اعتصاب را مخفی کنند و آن را تیتر نکنند؛ مردم متوجه نمیشوند.
می پرسم؛ حالا که خبر داری چه کار می توانی برای اونها انجام بدهی؟
آهی می کشد و میگوید که من اینجا و اون کارگران ستم کشیده اونجا. من کارمند یک لاقبا چه کار میتوانم بکنم؟
می گویم اتفاقا خیلی کار میتونی انجام بدی.
چشمانش گرد میشود. نگاهم میکند: یعنی چکار میشود کرد؟
خیلی کار. آژیتاسیون؛ روشنگری. میشود هر جا که رفت خبر اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه٬ کوره پزخانه های تبریز، همدان، مهاباد، بوکان و شبستر را گفت و در مورد خواست کارگران این واحد ها روشنگری کرد. نباید گذاشت رژیم این اخبار را مسکوت گذارد. هر چند حکومت اسلامی سرمایه داران به حدی فاسد و گندیده شده که اخبار و شواهد از عدم توانایی این حکومت در برآوردن خواست های توده های محروم و زحمتکش حکایت دارد. آری کمترین کار پخش خبر اعتصاب این کارگران است. این اعتصاب فقط اعتصاب کارگران نیست بلکه خانواده های این کارگران دوشادوش همسرانشان در این اعتصاب شرکت داشته و دارند. شهر شوش ملتهب است. رژیم جنایتکار اسلامی مطابق فرمول همیشگی اش٬ به جای پرداخت حقوق های معوقه کارگران٬ نیروهای مزدور و سرکوبگر خود را برای درهم شکستن اعتصاب کارگران و خانواده هایشان گسیل داشته است. آنچنان که با هلی کوپترهای خود مردم شهر بابک را در زمان اعتصاب کارگران معادن خاتون آباد به رگبار بست.
حرفهایم که به اینجا میرسد٬ میگوید: که آری شعارهای کارگران را شنیده است که میگویند: کارگر نیشکر هفت تپه ایم؛ گرسنه ایم؛ گرسنه ایم. اگر انسان خودش گرسنه باشد، امکانات نداشته باشد {که نبایستی اینطور باشد} میتواند یک طوری سر کند. ولی زن و بچه چکار کنند؟ مگر میشود به زن و بچه گفت نباید بخورید و صبر کنید تا که از ته کیسه این غارتگران چیزی افتاده و به ما بدهند.

مگر ما از اونها گدایی میکنیم؟ ما حق خودمان را میخواهیم. کار کرده ایم. دستمزدهایمان را میخواهیم. جنایتکارانه قیمت ابتدایی ترین نیازهایمان را افزایش داده اند. حال آنکه دستمزدهایمان کفاف 4 یا 5 روز را بیشتر نمیدهد. ما خواهان افزایش دستمزد هایمان هستیم. ما میخواهیم رژیم سرمایه داران نیروهای سرکوبگر خود را به پادگان ها برگرداند و عوامل سرکوبگر به صورت علنی محاکمه گردند.این ها را که میگویم  سر خود را به علامت تایید تکان میدهد و اضافه میکند که آری میشود و باید این اخبار را به گوش همگان رساند.

از او میپرسم: راستی به یاد داری که اعتصاب کارگران شرکت واحد تهران چی شد؟

میگوید که یادش میآید. بیچاره اون کارگران که اعتصاب کرده بودند مورد وحشیانه ترین اذیت و آزار مزدوران حکومتی قرار گرفتند. تعدادی از اونها مجبور به ترک خونه های خود شدند و همسران بعضی نیز وحشیانه کتک خوردند. هنوز که هنوز است٬ منصور اسانلو در بند حکومت سرمایه داران اسلامی قرار دارد. بیم آن میرود که همچنان تحت شکنجه های قرون وسطایی قرار داشته باشد. کارگران شرکت واحد همچنان در وضعیت سیاسی و معیشتی اسفناکی بسر میبرند. رژیم سرمایه داران اسلامی برای مقابله احتمالی با اعتصاب کارگران شرکت واحد٬ تعدادی اتوبوس مثلا خصوصی به فروش رسانده است و به این وسیله زحمتکشانی دیگر سر بر آورده اند که ظاهرا اتوبوسها از خودشان است ولی تا سالها بدهکار رژیم و شرکتهای وابسته به او هستند. شرکتهایی که وقتی آنها را بررسی کنیم٬ وصل به یکی از این سرمایه داران عمامه به سر هستند. اگر کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی اقدام به اعتصاب کنند٬ این اتوبوس ها بایستی حرکت کنند و الا این راننده های خود اتوبوس دار در زیر اقساط سنگین ماهیانه له میشوند. تمام فکر و ذکر این به ظاهر مالکان٬ تامین اقساط ماهانه اتوبوس ها است. چندی پیش بود که یکی از این راننده های بیچاره در خط آریاشهر خود را به آتش کشید. تنها از دست دادن اتوبوس ها نیست که این زحمتکشان را می آزارد بلکه گرسنگی و فلاکت خانواده هایشان است که لرزه بر اندام این زحمتکشان می اندازد.

پس چکار بایستی بکنند؟

این وضعیتی اعلام نشده است. خود این راننده ها شاید به اهداف حکومت سرمایه داران آگاه باشند یا شاید نباشند. ولی عدم تشکل این زحمتکشان موجب گردیده که براحتی مورد سواستفاده مقامات شهرداری و استانداری در درهم شکستن اعتصاب کارگران شرکت واحد قرار گیرند.

می پرسم پس اینطور که میگویی٬ کارگران شرکت واحد نتوانستند کاری از پیش ببرند؟

معترض میگوید: نه این که نتوانستند. نه این طور نیست. اتفاقا کاری که این کارگران کردند بی نظیر بود. با اعتصاب خود تابو اعتصاب یک پارچه و در سطحی وسیع در مرکز سیاسی رژیم شکسته شد. ضعفهایی داشت ولی ....

میخندم. قاه قاه میخندم. می پرسد  مگر حرف خنده داری زده است.
میگویم نه عزیزم نه. حرف شما اصلا خنده دار نبوده است. فقط به یاد سخنرانی 14 اردیبهشت و 7 خرداد یکی دیگر از سرکرده های رژیم در دانشگاه بوعلی همدان و شیراز افتادم. عباس پالیزدار عضو کمیسیون تحقیق و تفحص قضایی مجلس بوده که چشمان خود را مثلا بسته و شروع به افشا گری سران دزد و چپاولگر اسلامی نموده است. در شرایطی که اعتصابات کارگری میرود که پایه های لرزان حکومت سرمایه داران اسلامی را فرو ریزد٬ مردک خود فروخته و سر درآخور سرمایه داران٬ اعلام میکند که روسای حکومتی مثلا فلان مقدار چپاول کرده است. اول اینکه بایستی گفت آفتاب آمد دلیل بر آفتاب.

درست به همین دلایل؛ میبایستی این حکوت جور و ستم  را بر انداخت. این حکومت غارتگران دسترنج کارگران و زحمتکشان است. این را بایستی سرنگون ساخت. بایستی جمهوری سوسیالیستی را بر قرار کرد. این حکومت اقلیت سرمایه داران بر اکثریت کارگران و زحمتکشان را باید به زیر کشید و حکومت شوراهاى مردم را جایگزین کرد. باید یاد آور شد که حکومت٬ گاه برای تداوم خود٬ ممکن است که چند مهره خود را قربانی کند و به عبارتی بازنشست کند. ولی این که در این شرایط چرا حکومت دست به این عمل سیاسی زده و آیا این نوعی خود زنی است یا نه؟
بایستی گفت که حکومت دزدان و غارتگران با مطرح کردن و روی آنتن بردن این اخبار به ظاهر مهم٬ میخواهد مسیر اعتصاب را به خیال خود به انحراف بکشاند. ولی کار از این حرفها گذشته است. بحث سرنگونی یک طیف از حکومت در میان نیست. بلکه سرنگونی تمام حکومت موضوع شعارهای کارگران و توده های زحمتکش است.

این با گفتارم تمام نشده است که او شروع به خنده میکند. قاه قاه وحشتناکی سر میدهد. می پرسم چی شده؟ در میان خنده هایش میگوید: سوم خرداد .....13 خرداد.....18 خرداد.... و حالا 24 خرداد. من نیز خنده سر میدهم. حالا نخند کی بخند....*